به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:” چندی خوشگله؟”
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:” برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!”

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:”زهرمار!”
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

- مادرتان هر بار با دیدنتان این شعر را می خواند:"آدمی را آدمیت لازم است!" با شنیدن این شعر چه احساسی پیدا می کنید؟

الف- احساس می کنید چه شعر زیبایی است؟!

ب- این سوال برای شما پیش می آید که چرا مامان! اینقده این شعره رو میخونه؟!

ج- بدون آنکه معنی آن را بفهمید به مادر لبخند میزنید!

د- احساس می کنید شاید منظورش شما باشید!

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

دختر:موجودی است که:

وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!

وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!

وقتی غمگین است آه میکشد

وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد

وقتی بدش می آید میگوید ایشششش .

وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.

همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند .

از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!

واقعا موجودی ناشناختست...

صفحه قبل 1 ... 61 62 63 64 65 ... 84 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.