به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

 

خیس اشـــــک

 


ازت بدم میاد...
بینمون یه دنیا فاصله س  و نمیخوام هیچوقت ببینمت...
قلبمو شکستی...حتی صبر نکردی خاکش کنن...
رفتی... و از من و تموم خاطراتمون گذشتی...انگار نه انگار...
حالا دیگه واسه برگشتنت خدا خدا نمیکنم...
واسه بودنت خدا خدا نمیکنم...
واسه دیدنت خدا خدا نمیکنم...
تو مال اون بی خدا باش و من مال یه دنیا تنهایی...
فقط هیچوقته هیچوقت دیگه منو...
....................
کاغذو پاره میکنم و یه کاغذ تازه برمیدارم...
................
دیگه تو قلبم جا نداری...
عشقی بهت ندارم و هرچی که بود تموم شده...
برو و دیگه فکر برگشتو نکن...
دستاتو بسپر به دستاشو دیگه خیالی نکن...
من اینجا خوبم و از دوریت آرومه آرومم...
اینجا همه چی خوبه و هیچ غمی نیست...
که منو منتظر به رات...
..........................
باز کاغذو خط خطی میکنم...
پاره ش میکنم و یه کاغذ تازه برمیدارم...
چشامو میبندم...
یه نفس عمیق میکشمو...
دوباره از نو مینویسم...
.................................
از اولشم برات مهم نبودم...
مهم نبوم که کجام...با کی ام...حالم خوبه یا نه...
مهم نبود مرده م یا زنده...
من فقط سنگ صبوری بودم...محض آروم کردن دل آواره ت...
من مهمون ناخونده ی قلب بی پناهت بودم...
قلبی که ای کاش هیچوقت...
...........................
اشک تو چشام جمع میشه...
کاغذو مچاله میکنم و سرمو میذارم رو میز...
قلبم پر از درده...
آخه چرا...چرا نمیتونم بهت بد بگم...؟
چرا نمیتونم تو چشات زل بزنم بگم ازت بدم میاد...؟
چرا نمیتونم وقتی بهت فکر میکنم...جلو لبخند عاشقونه مو بگیرم...؟
خب آخه این چه دردیه که نمیتونم ازت دل بکنم...بهم بگو...
این چه حسیه که نمیذاره فراموشت کنم...؟
چرا تا یادت میفتم خیس اشک میشم...؟
چرا تا اسمت میاد دلم هوایی میشه...؟
چرا تا میشنوم مریض شدی دلنگرانت میشم...؟
چرا تا میشنوم خوشحالی...دلگرم میشم...؟
چرا من رو اون بی خدا حساسم...؟
چرا رو تو تعصب دارم...؟
چرا اسمت رو لب نامحرم بیاد...غیرتی میشم...؟
...
بهـــــــــــــــــم بگـــــــــو...
...
سرمو بلند میکنم...لباسام خیس اشکه...
بی هوا لبخند میشینه رو لبم...
به قاب عکست خیره میشم...
چقد جات خالیه...
اما...
...
یه کاغذ دیگه برمیدارم...
نفسمو حبس میکنم...
قلمو محکم تو دستام میگیرمو...
اینبار باید بنویسم...
باید...
.............................
ازت متنفرم...
از تو که تو اوج نیاز...
تو آغوش رقیبم نشستی...
از تو که تو اوج نیاز...
دستامو تنها ول کردی...
از تو که برات میمردم و باز...
...................
...
که یهو چشام پره اشک میشه...
آخه منه لعنتی...هنوز برات میمیرم...
آخه هنوز دوستت دارم...
آخه هنوز عاشقتم...
آخه هنوز...
....
میخوام فریاد بزنم...
اما بغض گلوم محکم راه نفسمو بسته...
میخوام آخرین نفسمو به اسم تو بگم...
اما نفسم در نمیاد...
قلمو میکوبم رو میزو...
...
ای کاش فقط یه لحظه فراموشت میکردم...
فقط یه ساعت...یه دقیقه...
فقط یه نفس از یادم میرفت...
صدای قشنگت...صدای خنده های گرمت...
وقتی میخندیدی و من دنیارو هدیه میگرفتم...
ای کاش فقط یه لحظه مال من بودی...
مال خودم...مال همین دستای سردم...
مال همین جسم بی جونم...
...

***
پره درد میشمو...
با صدای لرزونم زمزمه میکنم...
...
خوب میدونم بد بودم...
خوب میدونم سرد بودم...
خوب میدونم مرد خوبی نبودم...
خوب میدونم اونکه خواستی نبودم...
اما بیا و فقط یه روز دوباره مال من باش...
مال خودم...دستای یخ زده م...قلب شکسته م...
بیا بذار باور کنم هنوز یه ذره تو قلبت جا دارم...
بذار تو این سرما...آواره ی این خیابونا نشم...
قلبتو داشته باشم که زیر بارون...کنارش آروم بگیرم...
بذار وقتی حالم بده بهت تکیه کنم...
حس کنم یکی رو دارم...
بی کس نیستم...هستی و عاشقونه عاشقتم...
بیا و فقط یه بار...فقط یه بار غرورتو بشکن...
یه روز کنارم بمون و بذار تا میتونم حست کنم...
دستاتو ببوسم...
نازت کنم...تو سر رو شونه م بذاری...من نوازشت کنم...
تو، تو بغلم بیای و محکم بغلت کنم...
توروخدا فقط یه روز بیا...یه روز بذار زنده بشم...
بیا و فقط یه ساعت...مال خوده خودم باش...
جدا از همه ی دنیا...دستات مال من...چشمات مال من...اشکات مال من..
لبخندت مال من...خنده هات مال من...زخم زبونات مال من...
ولی فقط یه ساعت بیا کنارم باش...
یه ساعت بیا همون لحظه های خاطراتو تکرار کنیم...
میخوام غرورمو بشکنم...جلو چشمای نازت اشک بریزم...
واسه بار اولم شده...میخوام جلو چشمای مهربونت گریه کنم...
بذار گریه کنم آروم شم...یه روز بیا و فقط یه روز اشکامو پاک کن...
مگه چیزی ازت کم میشه...؟
خب هرروز مال اونی...بیا و یه روز مال من باش...
فقط یه روز...فقط یه کوچولو...به یاد قدیم
نذار یادم بره عطرت چه خاطراتی داشت...
نذار یادم بره خنده هات چه طنینی داشت...
نذار یادم بره زخم زبونات چه لذتی داشت...
بیا و کنارم بشین...دستامو بگیر...سرمو رو شونه ت بذارم و فقط یه بار باهات درددل کنم...
قول میدم بذارم بری...بیا یه روز...واسه یه ساعت...واسه یه دقیقه خودتو به من بسپر...
مثل قدیم...عشق من...بیا و دوباره تو شبای تاریکم سوسو کن...
بیا...فقط یه دم بخاطر من...بخاطر خودم...بخاطر گذشته...
دوباره مال من باش...
عشق من...فقط یه روز بیا...
...

***
........................
خونه غرق اشک میشه و انگار...
دوباره دیوونه شدم...
یه کاغذ تازه برمیدارم...
قلممو برمیدارمو با دستای سستم و چشمای خیسم...
عاشقونه...مینویسم...
........................
دوسش داری...میدونم...
من مزاحمم...
اما فقط واسه دلخوشیم...فراموشم نکن...
تو خوب بودی و من بد...
تو فرشته بودی و من بد...
تو مهربون بودی و من بد...
میدونم...
بهت زخم زبون میزدمو تو سکوت میکردی...
با بی محلی عذابت میدادم و تو سکوت میکردی...
دیگرانو به رخت میکشیدمو تو سکوت میکردی...
میدونم...
خب تو فرشته بودی...
اینم میدونم...
فقط منو ببخش...اگه لایق داشتنت نبودم...
اگه بودی و قدرتو ندونستم...
اگه آسون قلبتو شکستم و اگه آسون از گناهم گذشتی...
تو عاشق بودی و من دنبال دیگری...
چشام آواره این خیابون بود و تو فقط خیره به من...
ببخشید اگه دیدمت و احساست نکردم...
دوسش داری..میدونم...
من مزاحمم...
اما فقط محض عشقمون...فراموشم نکن...
حس میکردم دوستت ندارم اما...
هرکار کردم...انگار که نه انگار...نشد...
نشد ازت دل بکنم و تازه میفهمم...
چقدر دوستت دارم...
ببخش اگه همیشه بودی و فرشته بودی و من...
هیچوقت باورت نکردم...
...
.............................
قلممو میذارم کنار...
یه لبخندی رو لبمه...
آخه من هنوز عاشقم....
آخه من هنوزم...
...
قاب عکستو برمیدارم و میبوسم...
باز میبوسم...
و باز میبوسم...
بازم میبوسم...
انقدر میبوسم تا طعم لبات...
رو لبام برگرده...
انقدر میبوسم تا عکس چشات...
به چشام برگرده...
انقدر میبوسم...تا خودت برگردی...
فقط واسه یه روز...
تا بذاری سر رو شونه ت بذارم...
خیس اشک...دستاتو بگیرم...
اسمتو زمزمه کنم و آروم بگیرم...
فریاد بزنمت...
که حتی اگه باید بری...
فقط یه بار دیگه حس کنم مال منی...
توروخدا یه روز بیا...
تورخدا یه روز برگرد...
توروخدا...
..................
........................
......................................
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشک اشک اشک و اشک...
این پست بخاطر همین اشکا اسمش شد «خیس اشک»...
تموم حرفامو تو ادامه مطلب گفتم فقط اینکه...
مطلبی که بین 3تا ستاره داخل پست هست...
حرفای حقیقیه خودمه به عشقم...
نه از رو ادبه نه از رو ادبیات....
عین اون حرفاییه که میخوام بدونه...میخوام بش بگم....
دوستتون دارم...
به خدای تک ضربهای لحظه هام میسپارمتون...
با آرزوی موفقیت...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.